وکیل پایه یک دادگستری در مشهد
فهرست مقالات

ارتداد در لغت

واژه ارتداد دارای ریشه قرآنی است  که می فرماید:«و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون».«اگر کسی ازشما مرتد شود و از اسلام برگردد و در حال ارتداد و کفر بمیرد اعمال چنین کسانی در دنیا و آخرت تباه و باطل است و آنان گرفتار آتش و همیشه در آن اقامت خواهند داشت».

در معنی و مفهوم ارتداد اتفاق تقریباً ایفاق نظر وجود دارد کما اینکه ابن فارس در مقایس اللغة می گوید:«راء و دال»،ریشه یک واژه اندکه در قالب های مختلف ریخته می شوند و معنای رجوع و بازگشت می دهند

«جوهری» در مصباح اللغة نیز گفته است:  ارتداد همان رجوع است و اسم مصدر آن ردّه به کسر راء می باشد. درمصباح المنیر آمده است:«شخص مرتد شده یعنی به کفر گرویده و ردّه اسم ارتداد است ».

راغب اصفهانی در المفردات می نویسد:«ارتداد و ردّه بازگشت به راهی است که شخص از آن آمده است منتهی ردّه تنها در مورد کفر به کار می رود و ارتداد در مورد کفر و غیر آن است.»

در لغتنامه دهخدا آمده است:«ردّه عبارت است از مذهب اسلام خارج شدن .ردّه اسم مصدر از ارتداد به کسر «را»است،ولی معمولا به فتح تلفظ می شود و ارتداد برگشتن از دین و جزء آن را گویند. در شرع نیز به کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی کند واز اسلام برگشته باشد مرتد گویند.»

ابن فارس درمقیاس اللغة می گوید:«مرتد را ازآن روی مرتد می گویند که خود را به کفر خویش برمی گرداند.»  با عنایت به مراتب فوق ارتداد عبارت است از بازگشت و رجوع از اسلام،و رجوع کننده را «مرتد» گویند.

ارتداد در اصطلاح

ارتداد در قرآن

1-«ولا یزالون یقاتلونکم حتّی  یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» کافران پیوسته با شمامسلمانان نبرد کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند ،پس هر که ازشما از دین خود برگردد و در حال کفر باشد تا بمیرد ،اعمال چنین اشخاصی در دنیا و آخرت تباه و باطل گردد و آنان اهل جهنم اند در آن همیشه معذّب خواهند بود. در شأن نزول آیه مذکور گفته اند :«این آیه در مورد سریه  عبدالله بن جحش نازل شده است.

جریان چنین بود که :پیش از جنگ بدر، پیامبر اسلام عبدالله جحش را طلبید نامه ای به او داد و هشت نفر از مهاجران را همراه وی نمود، به او فرمان داد پس آن که دو روز راه را پیمود نامه را بگشاید و طبق آن عمل کند. او پس از دو روز طی طریق نامه را گشود و چنین یافت: پس از آن که نامه را باز کردی تا نخله (زمینی بین مکه و طائف)پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده .عبدلله جریان را به همراهانش نقل نمود و اضافه کرد :

پیامبر مرا از مجبور ساختن شما در این راه منع کرده است. بنابرین هرکس آماده شهادت است با من بیایید و دیگران باز گردند. همه با او حرکت کردند.هنگامی که به «نخله» رسیدند به قافله ای از قریش برخورد کردند که«عمرو بن حضرمی»در آن بود. چون روز آخر رجب(یکی از ماهای حرام) بود،در مورد حمله با آنها به مشورت پرداختند. بعضی از انها گفتند اگر امروز از آنها دست برداریم ،وارد محیط حرم خواهند شد و دیگر نمی توان متعرض آنان شد.سرانجام شجاعانه به آنان حمله کردند:«عمرو بن خضرمی » را کشتند و قافله را با دو نفر اسیر نزد پیامبر آوردند. پیامبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماه های حرام نبرد کنید و دخالتی در غنائم و اسیران نکرد.مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنان پرداختند و مشرکان نیز زبان به طعنه گشودند که محمد(ص)جنگ و خونریزی را در ماه های حرام ،حلال شمرده. در این هنگام آیه فوق نازل شد. پس از اینکه این آیه نازل شد عبدالله بن جحش و همراهانش ابراز کردند که در این راه برای درک ثواب جهاد کوشش کرده اند و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه دوم (انّ الّذین آمنو و الّذین هاجروا….)نازل گردید.»

همان طورکه در شأن نزول خواندیم آیه درصدد پاسخ گویی به سوألات مربوط به جهاد در ماه های حرام است اما در انتهای آیه مسلمانان را خطاب قرار می دهدکه مبادا تحت تأثیر تبلیغات سوء مشرکان قرار گیرید و به آنان بیدار باش می دهد که مشرکان دائما درصددند که شما را اگر بتوانند از اسلام برگردانند. سچس اعلام خطر می فرماید که هر کدام از مسلمانان از اسلام برگردد وهمچنان کافر بمیرد و این کفر تمام اعمال نیکش را در این جهان و آن جهان باطل و بی خاصیت می سازد و به همین دلیل همواره در عذاب الهی خواهد بود .

2.«یا قوم ادخلوا الارض المقدسه الّتی کتب الله لکم و لا ترتّدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین». ای قوم به سرزمین مقدسی که خدا در سرنوشت شما مقرر کرده داخل شوید و پشت به حکم خدا نکنید که زیانکار شوید.

این آیه مربوط به قوم موسی علیه السلام است و ارتباطی به بحث ارتداد فکری و عقیدتی ندارد زیرا وقتی حضرت موسی به آنان دستور داد تا وارد سرزمین مقدس شوند،آنان تمرّد کرده گفتند: « در آن سرزمین مقدس گروهی مقتدر و قاهر و ستمگر هستند و هرگز تا آنها از آنجا بیرون نروند ما داخل نخواهیم شد» که آیه آنان را از این که به دوران قبل از بعثت موسی و نجات از سلطه فرعون بازگردند بر حذر می دارد و در واقع به بحث لغوی ارتداد مربوط می شود.

3.«یا اّیها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوما یحبّهم و یحبّونه اذّلةٍ علی المومنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لائم ذالک فضل الله یأتیه من یشاء و الله واسع علیم».

ای اهل ایمان هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست دارد  و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافرا ن سر فراز و مقتدر اند، به نصرت اسلام بر می انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از ملامت و نکوهش احدی باک ندارند. این است فضل خدا هر که را خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع و نامنتهای است و بر احوال هر که استحقاق آن را دارد داناست.

4.«ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ فاعفوا واصفحوا حتّی یأتی الله بامره انّ الله علی کلّ شیٍ قدیر». بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب حسدی که بر ایمان شما برند، بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردید. پس اگر از آنها به شما مسلمین ستمی رسید درگذرید و مدارا کنید تا هنگامی که فرمان خدا« به جنگ یا صلح» برسد که البته خدا بر هر چیز قادر و تواناست.

5.«انّ الّذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدی الشّیطان سّول لهم و املی لهم» آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر آنها باز به دین پشت کرده و مرتدّ شدند، شیطان کفر را در نظرشان جلوه گر ساخت و به آمال و آرزو های دراز فریبشان داد.

6.«من کفر بالله من بعد ایمانه الّا من اکره قلبه تطمئن بالایمان لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم» هرکس بعد از آنکه به خدا ایمان آورده باز کافر شد نه آنکه به زبان از روی اجبار کافر شود ودلش در ایمان صادق باشد، بلکه با اختیار و با رضا و رغبت و هوای نفس دلش آکنده به ظلمت کفر گشت ،بر آنها خشم و غضب خداو عذاب سخت دوزخ خواهد بود. این آیه درباره یاسر ،سمیّه ،عمّار،صهیب، بلال و برخی دیگر از اصحاب پیامبر است که پس از هجرت پیامبر به مدینه توسط مشرکین مکه، دستگیر و شکنجه شدند که در اثر شکنجه یاسر و سمیّه به شهادت رسیدند ،اما عمار نتوانست شکنجه ها را تحمل کنند و در نتیجه به خواسته آنان که سبّ پیامبر و تمجید از بت ها بود، تن داد و وقتی آزاد شد و به مدینه آمد بسیار ناراحت به حضور پیامبر رسید. حضرت پرسید:وقتی که سبّ می کردی در قلب تو چه می گذشت؟ گفت: شدیداً ناراحت و متاثر بودم . آیه نازل شد و عمار را تبرئه کرد.

7.«کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهمو شهدوا  انّ الرّسول حقّ و جاءهم البّینات والله لایهدی القوم الظّالمین»چگونه خداوند گروهی را که از راه عناد و سرکشی بعد از ایمان به خدا و گواهی به راستی رسول و بعد از ادۀله روشن ، باز کافر شدند به راه راست هدایت کند؟ خدا هرگز گروه ستمکاران را«به را سعادت»هدایت نخواهد کرد.

8.«انّ الّذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا ثمّ کفروا ثمّ ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا» آنان که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز گرویده ،دگر باز کفر ورزیدند پس بر کفر خود فزودند ،اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت  نخواهد فرمود.

کسانی که به صورت باندی و گروهی با انگیزه های سیاسی مسلمان شوند سپس کفر ورزند و برای بار دیگر اسلام آورند و مجددا راه کفر در پیش گیرند،در واقع،ارتداد فکری ندارند بلکه ارتداد سیاسی دارند.

9.«یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ینالوا و ما نقموا الّا ان اغنهم الله و رسوله من فضله فان یتوبوا یک خیرا لهم و ان یتولّوا یعذّبهم الله عذاب الیما فی الدنیا و الآخرة و مالهم فی الارض ولیّ و لا نصیر» منافقان قسم به خدا یاد می کنند که حرف کفر بر زبان نیاورده اند ، چنین نیست البته سخن کفر گفته پس از اظهار اسلام کافر شدند و همت بر آنجه موفق بر آن نشدند گماشتند ، همت بر قتل رسول و اخراج او و هر گونه فساد در دین او، ولی موفق نشدند. آنها به جای آنکه از آن بینیازی که به فضل و رسول نصیب آنها شد شکر گویند در پی انتقام و دشمنی برامدند و اکنون هم اگر باز توبه کنند بر آنها بهتر است و اگر روی از خدا بگردانند ، خدا در دنیا و آخرت آنها را به عذاب دردناک  در دنیا و آخرت معذب خواهد فرمود و دیگر در همه روی زمین یک نفر دوست دار و یاوری بر خود نخواهند داشت.

درباره شأن نزول این آیه روایات مختلفی نقل شده که همه آنها نشان می دهد بعضی از منافقان مطالب زننده ای درباره اسلام و پیامبر(ص)گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان ،سوگند دروغ یاد کردند که چیزی نگفته اند و همچنین توطئه ای بر ضدّ پیامبر(ص) چیده بودند که خنثی گردید.

باوجودی که در قرآن ماده «ردّ» به معنی بازگشت از دین استعمال شده است ، اما لااقل مستقیماً هیچ یک از احکام فرعی مربوط به او ، در زمینه های مختلف کیفری و حقوقی بیان نشده است . اما همانگونه که در بررسی آیات آمد ، ارتداد یکی از اقسام کفر است و ممکن است همه دستوراتی که در خصوص کفر وجود دارد ، بر او نیز جاری سازیم . اجرای احکام مربوط به مطلق کفار درباره مرتد، منوط به این است که بر عنوان ویژه و خاص ارتداد در کتاب و سنت ، احکام مستقلی جدای از احکام مزلق کفار بار نشده باشد .

 

 ارتداد در روایات

بین ارتداد در قرآن و ارتداد در روایات در بسیاری از موارد تفاوت وجود دارد و این تفاوت ها با تعمّق  در آیات قرآنی و شأن نزول و معانی آنها به روشنی قابل تشخیص است اما در برخی از موارد نیز منطبق اند.همان گونه که در آیاتی از قرآن نیز بدون استفاده از مشتقّات لفظ ارتداد به معنای آن اشاره شده است.

نگاهی اجمالی به روایات:

«عن محمد بن مسلم قال سألت ابا جعفر(ع)عن مرتد؟ فقال من رغب عن الاسلام و کفر بما انزل علی محمدا بعد اسلامه».

در روایت صحیحه محمد بن مسلم آمده است که :از امام محمد باقر (ع) معنی مرتد  را پرسیدم ،حضرت فرمود :مرتدکسی است که از اسلام اعراض کرده و به آنچه بر پیامبر خدا نازل شده بعد از آنکه ایمان آورد ، کفر بورزد.علی هذا مطابق این روایت مرتد به یک اصطلاح فقهی شرعی مبدل شده و از دیدگاه شرعی یعنی برگشت از اسلام بعد از ایمان آوردن به آن.

چون در لغت عرب هرگاه کلمه« رغب» با«عن»متعدی شود به معنی اعراض است و «کفر» نیز به معنی ستر یعنی پوشانده آمده طبعا باید انکار  و اعراض از روی علم و آگاهی  نسبت به دین  و حقانیت آن باشد.

«عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر فی حدیث قال : من جحد نبیّا مرسلا نبوّته و کذّب فدمه مباح قال فقلت ارأیت من جحد الامام منکم ما حاله ؟ فقال من جحد اماماً من الله و بری منه و من دینه فهو کافر مرتد عن الاسلام

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود: کسی که نبوت پیامبر مرسلی را انکار کند خونش مباح است .راوی می گوید پرسیدم :کسی که منکر امامت شما (امامان)باشد در چه حالی است ؟ فرمود: کسی که منکر امامی گردد که از سوی خدا تعیین شده واز او و دین او بیزاری جوید، کافر بوده و مرتد از اسلام شمرده می شود:

«عن عمار السباطی قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : کل مسلم بین مسلمین ارتد عن اسلام و جهد محمد نبوّته و کذبّه فان ّدمه مباح لمن سمع ذلک منهم و امراته بائنة منه یوم ارتداد و یقسم مال علی ورثته و تعتد امرأته عدّة المتوفی عنها زوجها و علی الامام ان یقتله یستتیبه .» عمار سباطی می گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود :هر مسلمانی از مسلمین که از اسلام بر گردد و منکر نبوت پیامبر اسلام شده واو را تکذیب کند ، خونش را بر هر کسی که این سخنان را بشنود مباح است و به مجرد ارتداد ، زنش از او جدا شده و اموالش بین ورثه اش تقسیم می شود و همسرش باید عده وفات نگه می دارد و بر امام لازم است که او را بکشد و از او توبه نخواهد .

همانگونه که مشاهده می شود در روایات ذکر شده موضوع احکام ارتداد صرف تغییر عقیده نیست بلکه انکاری است ک همراه با علم به حقانیت اسلام باشد.

ارتداد در کلمات فقها

حنیفه در تعریف مرتد می گوید :

ارتداد عبارت است از کافر شدن مسلمانی که اسلام او با شهادتین و از روی اختیار و پس از آگاهی بر ارکان اسلام التزام به احکام آن باشد

سید مرتضی می گوید: انّ حقیقته الردةهی الکفر بعد الایمان .

 میرزای قمی می گوید:

ارتداد عبارت است  از کافر شدن بعد از اسلام  و آن حاصل می شود به اینکه اقرار کند که من از دین اسلام خارج شدم. شیخ طوسی کفر را به قسم اصلی ،ارتداد و زندقه تقسیم کرده

و می گوید:

کافر اصلی کسی است که از پدر ومادر کافر به دنیا آمده و هیچ گونه سابقه اسلامی ندارد چنین کافری هر زمان شهادتین گفته مسلمان شود ،اسلامشان قبول است و در این امر اندیشمندان  اسلامی اتفاق نظر دارند.ارتداد کفر بعد از ایمان است خواه در اصل مسلمان بوده سپس مرتد گشته و یا در اصل کافر بوده بهد ایمان آورده دباره از اسلام برگشته باشد.

گرچه شیخ طوسی زندیق را در این کتاب معنی نکرده است ولی در کتاب خلاف می گوید: زندیق عبارت است از کسی که در واقع کافر بوده و به دروغ اظهار اسلام می کند. در کتاب العقوبه آمده است که « زندیق کسی است که کفر خود را پنهان می کند و به ظاهر خود را مومن جلوه می دهد و نشانه هایی که از اسلام بروز می دهد دروغ است.

ابوصلاح حلبی می گوید:ارتداد آشکار نمودن شعار کفر پس از ایمان را گویند به گونه ای که موجب انکار پیامبر اکرم یا امری از مسلمات دین او همانند نماز،زکات، حرمت زنا، شرب خمر و… گردد.اما کفر به امری از امور دین اگر با استدلال علمی همراه باشد همانند اعتقاد به جبر یا یا تشبیه  یا انکار امامت و مانند اینها، در این صورت ارتداد در مورد او صادق نیست، هرچند چنین انکاری فی نفسه کفر است.

از این تعریف دو نکته حایز اهمیت استنتاج می شود:

  • ملاک ارتداد،ابراز واظهار شعار کفرآمیز است نه صرف اعتقاد یاعدم اعتقاد به چیزی
  • در مسائل نظری که به طور طبیعی از طریق بحث و استدلال،اعتقاد به مسئله ای پیدا می شود ارتداد صادق نیست گرچه انکار ضروری دین باشد.

صهر دشتی در تعریف ارتداد می نویسد: «ارتداد و هو ان یظهر الکفر بالله  التعالی و برسوله الجحد بما نعم به فرضه و العلمه من دینه بعداظهار التصدیق » ارتداد عبارت است از اظهار کفر آمیز به خدا و  رسول و انکار چیزی که شخص انکار کننده آگاه است آن چیز، دین بوده و او نیز به زبان آن را تصدیق کرده است.

در این تعریف نیز دو نکته وجود دارد :

  • ملاک ارتداد اظهار و اعلام کفر است
  • انکار باید جاحدانه باشد.

«جحد»عبارت است از انکار از سر تجاهل و جاحد کسی است که خود را به نادانی زده و چیزی را که قلبا به آن معتقد است از روی عناد یا انگیزه دیگر آن را  انکار کند .«ان الجحد هو الانکار مع العلم.قال فی القاموس:جحد حقه انکره مع علمه.»

 

 ارتداد در صدر اسلام

   شناخت دقیق موضوع ارتداد مرهون آگاهی از پیشینه آن است دستاورد کاوش تاریخی در ارتداد و مرتد می تواند: اولا، موضوع حکم را منقح و روشن کند؛ ثانیا در بدست آوردن احکام ارتداد با فروع متعددی که می تواند داشته باشد،  قرائن و شواهدی را نشان می دهد که بدون توجه به آنان نمی توان به استنباط خود کاملا معتقد بود مثلا اگر معلوم شود از نظر تاریخی مرتد کسی نبوده است که صرفا دست از عقیده به اسلام برداشته باشد بلکه عناوین و مفاهیم دیگری هم همواره در وقوع خارجی با او همراه بوده است در  این صورت  حداقل می توان تردید کرد که احکام مورد نظر برای صرف تغیر عقیده باشد. و نیز باتوجه به اینکه جرم انگاری در نظام جمهوری اسلامی منبعث از نظریات فقهای امامیه با در نظر گرفتن مصالح مملکتی و احکام ثانویه می باشد بررسی عقبه تاریخی ارتداد در روشن شدن سیاست جنایی حاکم بر این موضوع و دید قانون گذار بسیار مفید خواهدبود.

بدین ترتیب سخن را از دوره پیامبر اکرم(ص) آغاز و زمان خلفای راشدین و ائمه معصومین(ع)پیگیری می کنیم باعنایت به اینکه پس از دوره چند ماهه امام حسن (ع)حکومت در اختیار امویان و بعد عباسیان بوده و منابع تاریخی  آن زمان غالبا توسط اهل سنت نگاشته شده است  به ناچار موارد را از لابلای کتب تاریخی درج شده آنان و سایر کتب شیعی استخراج نموده ایم و با توجه به این که بعد از عهد ائمه معصومین(علیهم السلام) تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نطام حکومتی به معنی کلمه اسلامی نبوده است، در این تحقیق این فاصله زمانی بررسی نشده است  .نهایتا ارتداد در نظام جمهوری اسلامی ایران بررسی کرده ایم.

 

ارتداد در عهد پیامبر(ص)

بررسی تاریخی ارتداد در عصر پیامبر(ص)نشان می دهد که بازگشت از اسلام گرچه اتفاق افتاده است، اما چندان رایج و فراگیر نبوده است. در گفتگویی که بین ابوسفیان پیش از اظهار اسلام،( به عنوان یکی از دشمنان اسلام)و قیصر روم رفته است، وی یکی از ویژگی های مسلمانان را این دانسته است که پس از گرویدن به اسلام از آن جدا نمی شوند با بررسی در تاریخ پیامبر نام چندین نفر وجود دارد که در گزارش های تاریخی از دوران پیامبر(ص) سخن از ارتداد آنان رفته است:

  • سلمة بن هشام
  • ولید بن  مغیره
  • عیاش بن ابی ربیعة
  • ابو قیس بن فاکة بن مغره
  • عاص بن منبه بن حجاج
  • حارث بن زمعةبن اسود
  • عبدالله بن سعد بن ابی سرح
  • عبدالله بن اخطل
  • علی بن امیة ابن خلف
  • عبدالله بن جحش بن رئاب
  • هشام بن عاصبن وائل
  • ابوقیس بن ولید بن مغیرة
  • مقیس بن صبابة
  • سارة

همه مورخان بر ارتداد این افراد اتفاق نظر ندارند، همچنانکه همه اینان نیز مرتد از دنیا نرفته اند .برعکس برخی از اینان از خیار صحابه هم شمرده شده اند که البته منافاتی با ارتداد آنان در بره ای از زمان هم ندارد.ارتداد غالب اینان تحت فشار و آزار قریش گزارش شده است که در متون تاریخی از آن به (( افتتان)) یاد شده است. ابن هشام به نفل از ابن اسحاق پنج نفر از افراد فوق را جوانانی ذکر میکند که پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه در مکه اسلام آورده اند؛ اما پس از هجرت تحت فشار و حبس پدران و افراد قبیله خود به اتفان آنان از دین خود برگشته اند و در جنگ بدر در کنار مشرکان جنگیدند و کشته شدند.

این افراد عبارتند از:

  • حارث بن زمرة بن اسعد
  • ابو قیس بن فاکة بن مغیره
  • ابوقیس بن ولید بن مغیره
  • علی بن امیةبن خلف
  • عاص بن منبه بن حجاج.

وی می گوید آیم 97 سوره نساء :«ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک مأویهم جهنم و ساءت مصیرا)) درباره همینان نازل شده است

 

برخی دیگر از نامبردگان فوق در لیست کسانی اند که پس از فتح مکه و عفو عمومی پیامبر، درباره دشمنان و جنگ افروزان علیه اسلام ،از بخشودگی استثنا شده اند و و دستور قتل آنان صادر شده است.

این افراد  که همگی از مرتدین بوده اند عبارتند از:

  • عبداله بن سعد ابی سرح
  • عبدالله بن اخطل
  • مقیس بن صبابة
  • سارة(ازکنیزان بنی عبدالمطلب)

عبدالله بن جحش بن رئاب ، یکی از مرتدان ،قصه ای دیگر دارد. وی از آن دسته ای است که پیش از بعثت پیامبر(ص)از بت پرستی بیزاری جستند. ابن هشام این دسته را چنین شمارش کرده است: ورقة بن نوفل بن اسد…،عبدالله بن جحش بن رئاب…،عثمان بن حویرث بن اسد…و زید بن عمرو بن نفیل… .پس از بعثت فقط عبدالله را گفته اند که اسلام آورد.  عبدالله پس از اسلام در زمره مهاجرین به حبشه قرار گرفت اما درآنجا نصرانیت اختیار کردو از اسلام جدا گشت.می گویند وی در مقابل مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند به نصرانیت خود افتخار می کرد . و آن را هدایتی می دانست که به آن بصیرت پیدا کرده است .و مسلمانان را نایافته راهانی می دانست که هنوز بصیرت نیافته اند.

ارتداد عیاش بن ابی ربیعه و هشام بن عاص بن وائل ظاهرا مستند به حدس به عمر بن خطاب است .از وی نقل است که می گویند: با این دو نفر که در مکه پیش از هجرت از گروندگان به اسلام بوده اند، قرار هجرت به مدینه داشتیم.من و عیاش سر قرار حاضر شدیم،اماهشام به حبس دشمن درآمد و نتوانست همراه ما بیاید.وقتی با عیاش به مدینه آمدیم،دو نفر از خویشان او که از پی ماآمده بودند،او را فریفتند و به بهانه نذر مادرش با خود به مکه بردند.عمر می گوید ماهشام و عیاش را سرزنش می کردیم و می گفتیم خداوند توبه کسانی را که زیر شکنجه از دین خود برگشته اند را نمی پذیرد تا اینکه وقتی پیامبر به مدینه هجرت کرد خداوند این آیات را در این باره نازل کرد:

«قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم *و انیبوا الی ربکم واسلموا له من قبل ان یاتیکم العذاب ثم لاتنصرون *و تبعوا احسن ما انزل من ربکم من قبل ان یاتیکم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون. بدان بندگانم که اسراف بر نفس کردند بگو هرپز از رحمت خدا ناامید نباشید البته خدا همه گناهان شنا را خواهد بخشید که او بسیار بخشنده و مهربان است و به درگاه خدای خود به توبه و انابه باز گردید وتسلیم امر او شوید پیش از آن که عذاب قهر خدا فرا رسد و هیچ آن زمان نصرت نیابید و بهترین دستور کتابی را که بر شما از جانب خدا نازل شده است پیروی کنید پیش از آنکه ناگهانی عذاب قهر حق به کیفر گناهان بر شما فرود آید و شما آگاه نباشید».

ابن هشام پس از این نقل می گوید،عیاش و هشام پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه هنوز در مکه محبوس قریش بودند  تا اینکه به دستور ایشان توسط یکی از صحابه مخفیانه از مکه فراری داده شدندو به مدینه آمدند ظاهر این نقل حاکی از  این است که آن دو دست از اسلام برنداشته بودند.

ارتداد سلمةبن هشام و ولید بن مغیره به نقل از کلبی گزارش شده است بر فرض اینکه گزارش او مطابق با واقع باشد،به نظر می رسد نسبت ارتداد به این دو ناشی از گرفتاری آنان نزد مشرکان مکه باشد شاهداین احتمال سخنان ابن سعد در طبقات،درباره این دو است. وی می گوید سلمةبن هشام از نخستین کسانی بود که در مکه اسلام آورد و از مهاجرین به حبشه هم بوده است.آنگاه از حبشه به مکه بازگشت ولی ابوجهل او را زندانی کرد و تحت آزار گرسنگی و تشنگی قرار داد. ابن سعد می گوید پیامبر برای وی،عیاش بن ابی ربیع ،ولید و همه مستضعفانی که در مکه گرفتار بودند پس از هر نماز دعا می کرد .تا اینکه پس از جنگ خندق سلمه موفق شد از چنگ مشرکین بگریزدو به پیامبر (ص) بپیوندد وی در ابتدای خلافت عمر،هنگام جنگ با رومیان کشده شده است

اما ولید بن مغیره،تاجنگ بدر از شرک دست برنداشته است.در این نبرد وی به اسارت مسلمانان درمی آید. وقتی برخی از مشرکان فدیه سنگینی را برای او می پردازند واو را باخود به مکه می برند وی در راه از چنک آنان فرار می کند ودر مدینه به پیامبر(ص) اکرم می پیوندد.هموست که از جانب پیامبر(ص)مخفیانه به مکه می رود و دو یار همبند خو یعنی سلمةبن هشام و عیاش بن ربیعه را نیز می رهاند و به مدینه می آورد

آزادى عقيده، در بخش تغيير عقيده، داراى ابعاد گوناگون و آثار مختلفى در جامعه است كه هيچ آيينى نسبت به آن نمى‏تواند بى‏تفاوت باشد. آنچه در دين اسلام، موضوع را از اهميت مضاعفى برخوردار مى‏سازد، آن است كه دين، مبناى «هويت جمعى» و پيوندهاى اجتماعى مسلمانان است و در روابط خانوادگى، امور مالى، جزايى و جز آنها، تأثير مستقيم دارد. در قوانين حقوقى اسلام، در زمينه طهارت، ارث، نكاح و طلاق، حدود و قصاص، و بسيارى ابواب ديگر، پيوسته دين عامل تعيين كننده به حساب مى‏آيد و در جامعه دينى و حكومت دينى، «شهروندى» مقوله‏اى عادى از هويت دينى نيست. به علاوه كه در مديريت جامعه نيز «مذهب» به عنوان شرط اصلى دولتمردان و نيز به عنوان سمت‏دهنده به برنامه‏ها و فعاليتهاى آنان سهم تعيين‏كننده دارد. گذشته از آنكه اعتقاد دينى و اسلامى، منبع اصلى تربيت و معنويت در مسلمانان شمرده مى‏شود و «اخلاق» شاخه‏اى است كه از «عقيده اسلامى» ارتزاق مى‏كند.

بر اين اساس، ارتداد و روى‏گردانى از اسلام، صرفاً تغيير عقيده به حساب نمى‏آيد، بلكه در اثر آن، كليه ابعاد روحى و فكرى، همه پيوندهاى اجتماعى و سياسى شخص دچار بحران مى‏شود. و اين دگرگونى عميق با تغيير هيچ عامل ديگرى در زندگى از قبيل مليت يا جنسيت قابل مقايسه نيست.

اگر در اينجا عوامل بيرون از جامعه و دولت اسلامى را هم ضميمه كنيم كه با اهداف خاص سياسى و به انگيزه توسعه‏طلبى و سلطه‏جويى بر مسلمانان، آنان را به بازگشت از آيين خود ترغيب و تحريك مى‏كنند، اهميت موضوع افزون شده، و چشم‏پوشى در برابر آن هرگز معقول به نظر نمى‏رسد.

البته ممانعت از «ارتداد» هرگز با «ايجاد محدوديت» در پژوهشهاى اعتقادى و طرح پرسشهاى فكرى و ميدان يافتن گفتگوهاى دينى، تلازم ندارد، زيرا آزادى پژوهش مورد قبول اسلام بوده و در همان عصرى كه رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) بر كيفر مرتدان تأكيد مى‏ورزيدند، زمينه بحث و گفتگوى آزاد را هم براى پژوهشگران فراهم مى‏آوردند و آنان را از آزادى و امنيت كامل برخوردار مى‏كردند.

مسأله اصلى در زمينه حكم مرتد كه شايسته تحقيق است، آن است كه آيا اسلام براى شرايط مختلف اجتماعى و فرهنگى، و در اعصار و ادوار گوناگون، و براى همه اشخاص و در همه محيطها، «حكم ثابت» و واحدى را به عنوان «حدّ» نسبت به مرتد «مقرر» نموده و حاكم اسلامى را موظف كرده است كه فارغ از تشخيص مصلحت جامعه اسلامى، به اجراى آن بپردازد، يا در مجازات مرتدان بايد به عوامل گوناگون توجه كرد و امام مسلمين مكلّف است با در نظر گرفتن اوضاع فكرى شخص، عوامل تأثيرگذار بر وى، پى‏آمدهاى انحراف او، انگيزه‏هاى پديد آمدن ارتداد و بسيارى مسايل اجتماعى و فرهنگى ديگر، و با درك صحيح از وضع جامعه، سياست و فرهنگ، نسبت به اصل مجازات، و نوع آن تصميم‏گيرى كند؟ و آيا رسول خدا، در برخورد با ارتداد از موضع «ابلاغ» و «اجراى» «حكم الهى» مرتدان را كيفر مى‏داد و يا آن حضرت از موضع رهبرى امت اسلامى و بر مبناى ولايت، به «جعل حكم» پرداخته و آن را به «اجرا»مى‏گذاشت؟

نبايد پنداشت وجود روايات متعدد از ائمه عليهم‏السلام كه در آنها احكام يكسانى در باره مرتدان بيان شده است، احتمال دوم را نفى مى‏كند، زيرا اين روايات شرح و تفصيل حكمى است كه از طرف پيامبر اكرم اعلام شده است و چنانچه اصل حكم نبوى، با توجه به برخى شواهد و قرائن، جنبه حكومتى و تعزيرى داشته باشد، قهراً اين روايات نيز ناظر به «شرايط همان حكم» مى‏باشد و تغييرى در ماهيت حكم به وجود نمى‏آورد. چه اينكه اگر در باب زكات از اين تعبير كه «رسول خدا زكات را بر نه چيز قرار داده است»، استفاده شود كه جعل زكات بر اين موارد خاص، جنبه حكومتى دارد، روايات ائمه(ع) كه شرايط زكوة را در اين موارد بيان مى‏كند، شرح همان حكم نبوى بوده و از جنبه ماهوى آن حكم را دستخوش تغيير نمى‏سازد. به علاوه كه در روايات ائمه(ع)، به «حدّ» بودن كيفر مرتد اشاره نشده است و اين سكوت نيز راه استظهار از كلام رسول خدا را براى تفسير حكومتى از آن باز مى‏گذارد.

همچنين مانعى از قبيل «اجماع» نيز جلوى چنين تفسيرى را نمى‏گيرد، زيرا برخى از فقهاى طراز اول فقه، به تعزيرى بودن كيفر مرتد تصريح كرده‏اند و بسيارى از قدما هم تعبير «حد» را به كار نبرده‏اند.

البته محققان و متفكران اسلامى در يك قرن اخير، تحليلهاى مختلفى در زمينه فلسفه كيفر مرتد ارائه كرده‏اند و ابعاد مختلف موضوع را از جنبه سياسى، اجتماعى و فردى، مورد كنكاش قرارداده‏اند، ولى به نظر مى‏رسد تا «ماهيت حقوقى» حكم مرتد، بازشناسى نشود، اين گونه تحليلها، كارساز و راهگشا نخواهد بود. زيرا چنين فلسفه‏هايى نمى‏تواند عموم و شمول «حدّ الهى» را تغيير داده و برخى مرتدان را از شمول حكم خارج سازد، زيرا احكام، دائرمدار حكمتها نبوده و در سعه وضيق، مستقل از آنهايند

فرضیه سوم-ارتداد با ارتکاب اعمال یا بیان مطالبی که به صراحت بر بازگشت فرد از دین اسلام دلالت نماید،قابل احراز است.

در واقع ارتداددر معنای حقیقی خود ابراز انکار دین و تبلیغ علیه آن از روی عناد و ستیز است و نه بر پایه ی استدلال و منطق و ناشی از شبهه و اشتباه لذا تبلیغ علیه دین و در نتیجه تهدید نظم و اخلاق عمومی جامعه موضوع ارتداد است.

رزرو مشاوره